محل تبلیغات شما



بعضی وقتا در طول ایده های خوبی برای نوشتن یه متن و داستان به ذهنم میرسن. به خاطر شلوغی و سروصدای منزل و عدم آرامش در منزل، موکول به آخر شب میکنم. در طول روز با این ایده وقتهای خالیمو پر میکنم. داستان مینویسم. روی شخصیتها کار میکنم و . . وقتی آخر شب میشه و همه میخوابن، منم خسته میشم و خوابم میگیره. فردا صبحش که بیدار میشم نه خبری از شخصیتها هستند، نه داستان و نه حتی ایده. متاسفانه سن مستقل بودن هست و ما به شدت نامستقلیم.
شش سال پیش در چنین روزی نمایشنامه خرده جنایات شویی اثر امانول اشمیت رو خوندم. نمایشنامه زیبایی که ارزش خوندن داره و ازش لذت خواهید برد. پستی که در فیسبوک در موردش گذاشته بودم رو اینجا آوردم: "تو دقیقا اینطوری هستی: بدبین در تفکر خوشبین در عمل. نحوه ی زندگیت مثل کسیه که به زندگی اعتقاد داره. اما طوری بیان میکنی که بهش اعتقاد نداری." دقیقا عین منه.خیلی حال کردم با این جملش.انگار منو وصف کرده بود.
مینی سریال خانم اسکارلت و دوک، که با اسم Miss Scarlet and the Duke شناخته میشه، سریالی کاراگاهی و طنزآمیزه که در شش قسمت در سال 2020 بیرون اومده. من دوبله سریال رو در منوتو دیدم. این سریال ماجرای زنی به نام الایزا هست که در قرن نوزدهم در انگلیس قصد داره کارآگاه باشه و به بررسی قتل و عاملان قتل پدرش بپردازه. در دنیای اون زمان، وجود یه زن در چنین موقعیتی با مخالفت بسیار روبرو میشده و در بخشهایی از سریال، به تلاشهای این زن پرداخته میشه.
این یادداشت بسیار کوتاه هست. و البته حاصل مطالعات بسیار اندک من. بنابراین بسیار احتمال داره که اصلاح بشه، کامل بشه، تغییر کنه و شکل دیگه ای به خودش بگیره. اما مینویسم، که یادم بمونه. لازمه اشاره کنم که از ویکتور هوگو کتابهای آخرین روز محکوم به اعدام، کلود بینوا و نیمی از کتاب مردی که میخندد رو خوندم. از داستایوفکسی هم تا کنون کتابهای یادداشتهای زیرزمینی، قمارباز، جنایت و مکافات، ابله، شوهرباشی، شبهای روشن و یک اتفاق مسخره رو خوندم.
مقدمه: چندروزی بود که دچار افسردگی شدیدی شده بودم و حس و حال نوشتن یا خوندن و یا به طور کلی کار کردن نداشتم. حتی دو کتاب کوچیکی که هفته پیش با سعید خریده بودیم رو هم نخوندم و به حجم کارهایی که داشتم افزود. آخرای دیشب، تصمیم گرفتم یه کتاب از ایتالو کالوینو بخونم. کتاب ویکنت دونیم شده. این کتاب رو فروردین خریده بودم و بعد چند صفحه ای که ازش خونده بودم، نتونستم ادامش بدم. متاسفانه جز طلسم کتاب ابله بود و هیچ کتابی در اون دوره پیش نمیرفت.
کتاب نقد حکمت عامیانه، مجموع چهار مقاله از سیمون دوبوآر هست که توسط مصطفی رحیمی و انتشارات آگاه چاپ شده. ترجمه خوبی هست. من چاپ دومش که سال 54 چاپ شده رو تهیه کردم و ممکنه کمی اصلاحات در متن وجود داشته باشه. کتابی خوندنی و کوتاه هست که یک روزه هم میشه خوندش. تا حالا نشده که کتابی از سیمون دوبوآر بخونم و ازش خوشم نیاد. البته خیلی هم کتاب ازش نخوندم، ولی در همین حدی که ازش میشناسم، واقعا ازش خوشم میاد.
دیروز و امروز مشغول مطالعه کتاب کاخ سرنوشتهای متقاطع بودم. این کتاب اثر ایتالو کالوینو هست. مترجمش محیا بیات هست. انتشاراتش هم انتشارات روزنه هست. کتاب با عرض خیلی کم چاپ شده و از اونجایی که حدود دویست صفحه هست، این عرض کم مانعی از خوندن راحت کتاب میشه. ترجمه محیا بیات خیلی خوب بود. خود داستان، ایده قشنگی داشت، و مشخص بود که از نظر ادبی خیلی غنی هست، ولی راستش من خوشم نیومد از داستان و از یه جایی به بعد دیگه رها کردم کتاب رو و با زور خوندمش.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حامی